دسته‌ای از آدم‌ها كه شب‌ها نمی‌توانند بخوانند. بچه‌ها هم همین‌طورند. برایشان داستان می‌خوانی تا بخوابند. از مرگ بیزارم كه می‌خواهم بیدار بمانم؟ ذهنی كه متنفر است از این‌كه زنجیره‌ی بیهوده‌ی افكارش را قیچی كند. ذهنی كه نمی‌تواند زنجیره‌ی به هم پیوسته‌ی افكارش را تاب بیاورد. ذهنی كه از بی‌نظمی جهان بیزار است و نمی‌فهمد كه چرا بیزار است هنگامی كه همه‌چیز از جمله خودِ این ذهن برپایه‌ی بی‌نظمی بنا شده. ذهنی كه هشیاری خودش را دوست دارد، ذهنی كه داستان‌های پیش از خواب را دوست دارد و داستان به هم می‌بافد، ذهنی كه بی‌وقفه تعبیر می‌كند،‌ همه‌چیز را از جمله خودش را، و از سختگیری خودش نسبت به خودش هراس دارد، و در بی‌عملی یخ‌زده بر جای می‌ماند.